جوکهای بی مزه(سه شنبه 86 دی 4 ساعت 12:58 صبح )
آیا میدانستید که بزبزه قندی اولین بز دیابتی تاریخ است !
---------------------------------------------------------------
یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب
---------------------------------------------------------------
به یه نفر گفتن چه وقتی خیلی ضایع شدی گفت : یه روز دختر خالم بهم زنگ زد گفت: بیا خونه خالیه!! منم خوشحال شدم رفتم. در رو که باز کردم دیدم کسی نیست! دختر خالم گفت: من میرم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو!! منم 5 دقیقه بعد رفتم تو دیدم همه میگن تولد تولد تولدت مبارک. بعد به طرف میگن خب چه ربطی داشت! میگه: اخه لخت رفته بودم تو
---------------------------------------------------------------
توصیه دخترانه : اگه یه موقع مورد حمله یک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پایین دامن خودتو بده بالا ! فکر بد نکن! آخه اینجوری تو میتونی بدوی ولی اون نمیتونه
---------------------------------------------------------------
چند نفر اکیپی میرن کوه نوردی شب خواب بودن دیدن یکی داد می زنه جرج جرج... میگن: ما اینجا جرج نداریم که! خلاصه می خوابن صبح پا می شن میبینن ترکه رو گرگ خورده
---------------------------------------------------------------
به ملانصرالدین میگن جوان ها شراب میخورن قمار میکنن تریاک میکشن دختر بازی میکنن ... حکم چیه ؟ میگه : گیشنیز
---------------------------------------------------------------
سرهنگه داشته امتحان رانندگی میگرفته. از یارو میپرسه: اگه یه نفر وسط خیابون بود، بوق میزنی یا چراغ؟ طرف میگه: برف پاک کن جناب سرهنگ! سرهنگه کف میکنه میپرسه: یعنی چی؟ یارو میگه: یعنی یا برو این طرف یا برو اون طرف
---------------------------------------------------------------
یه روز یه پسره رو میبرن کلانتری ، میگه چرا منو آوردین اینجا ؟؟ میگن واسه عرق خوری .. میگه پس چرا نمیارین بخوریم؟
---------------------------------------------------------------
پسر خوب چگونه پسری است ؟ پسری که اولا دوست دختر نداشته باشه - دوما دوست دختر نداشته باشه - سوما دوست دختر نداشته باشه - چهارما دوست دختر نداشته باشه..... چون دوست دختر بنای اولیه منحرف شدن این گل پاک و معصوم است
---------------------------------------------------------------
پشت کنکوریه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا
---------------------------------------------------------------
معلم از شاگردش می پرسه: 5 + 5 چند میشه؟شاگردش یه کم فکر میکنه میگه 11 معلم میگه: احمق دستتو از جیب شلوارت در بیار ، دوباره با انگشت بشمار!
» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های وبلاگ