سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]

روزگار غریب

Powerd by: Parsiblog ® team.
چهل پیشنهاد جالب(پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 12:19 صبح )

چهل پیشنهاد جالب

- روزانه 10 تا 30 دقیقه به قدم زدن بپردازید، و در هنگام قدم زدن لبخند بزنید.  این بهترین داروی ضد افسردگی ست.
 2- حداقل 10 دقیقه در روز با خود خلوت کنید، اگر لازم شد یک  قفل بخرید.
3- با استفاده از ویدئو برنامه های تلویزیونی آخر شب و مورد علاقه تان را ضبط کنید، و بیشتر بخوابید.
4- صبحها که از خواب بیدار می شوید این جمله را کامل و تکرار کنید: « امروز قصد دارم که....»
5-
با سه E زندگی کنید؛ Energy (انرژی)، Enthusiasm (اشتیاق)، Empathy (فهم و همدلی با دیگران)، و همینطور با سه F یعنی Faith (ایمان)، Family (خانواده) و Friends (دوستان). 
6- امسال بیشتر از سال پیش به تماشای فیلمهای عمومی (مناسب برای تمام سنین)، بازی با دوستان و خواندن کتاب بپردازید.
7- زمانی را به مراقبه و نیایش اختصاص دهید.  اینها سوخت روزانه برای انجام زندگی پر مشغله مان را فراهم می کنند.  
8- با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال اوقات بیشتری صرف کنید. 
9- در بیداری رویا ببینید.  
10- از غذاهایی که از گیاهان و درختان بدست می آیند بیشتر مصرف کنید، و از مصرف مواد غذایی که در کارخانه ها تولید می شوند کمتر استفاده کنید.
11- چای سبز و مقادیر بسیار بیشتری آب بنوشید. تمشک (آبی رنگ )، غذاهای دریائی،  کلم بروکلی، بادام و گردو مصرف کنید.
12- تلاش کنید هر روز حداقل سه نفر را به لبخند وادارید.  
13- از خانه گرفته تا داخل ماشین و روی میز کار همه را غبارروبی ومرتب و تمیز کنید، بگذارید انرژی تازه ای وارد زندگیتان شود.  
14- انرژی پرارزشتان را بر سر شایعه سازی، مسائل مربوط به گذشته، افکار منفی و یا چیزهایی که کنترلی بر آن ندارید هدر ندهید. در عوض انرژیتان را صرف همین لحظه مثبت فعلی کنید.
15- این را درک کنید که زندگی یک مدرسه است و شما اینجائید تا بیاموزید، تا همه امتحان هایتان را بگذرانید.  مشکلات تنها بخشی از این دوره آموزشی اند که درست مثل کلاس درس جبر می آیند و می روند، منتها درسهائی که از این کلاس فراگرفته می شود عمری با شما باقی خواهد ماند.  
16- صبحانه تان را مثل یک شاه، ناهارتان را چون یک شاهزاده و شام تان را چون بچه دانشگاهی ای بخورید که کارت اعتباریش ته کشیده باشد.      
17- بیشتر لبخند بزنید و  بخندید. این کار هیولاهای انرژی خوار را از شما دور نگه خواهد داشت.
18- زندگی عادلانه نیست ، با این حال زیباست.
19- زندگی کوتاه تر از آنست که وقتمان را صرف تنفر از دیگران کنیم.
20- خودتان را خیلی جدی نگیرید، دیگران هم اینکار را در مورد شما نمی کنند.
21- مجبور نیستید همه بحث ها و منازعات را به نفع خود تمام کنید. بپذیرید که مخالف نظر یکدیگر بیاندیشید .
22- با گذشته تان صلح کنید تا زمان حال شما را خراب نکند.
 23- زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از هدف آنها و یا زندگیشان هیچ نمی دانید.
24- شمع روشن کنید، زیباترین ملافه تان را استفاده کنید .و برای روز مبادا و یا روزی خاص نگه ندارید، امروز همان روز خاص است.
25- کس دیگری جز شما مسئول خوشبختی تان نیست.
26- همه  مشکلات را با این جمله بسنجید: «آیا تا پنج سال آینده، این مسئله اهمیتی خواهد داشت؟»
27- همه را برای همه چیز ببخشید. 
28- اینکه مردم در مورد شما چی فکر می کنند، ارتباطی به شما ندارند.
29- زمان حلال همه مشکلات است. به همه چیزحتی خود زمان  زمان دهید.
30- شرایط هر چقدر خوب یا بد، بالاخره تغییر می کند.
31- این شغل شما  نیست که در زمان بیماری به دادتان می رسد، دوستانتان هستند. با آنها باشید.
32-خود را از شر هر چه که سودمند، زیبا و شادی بخش نیست، خلاص کنید.
33- حسادت هدر دادن وقت است. شما الان به همه آنچه نیاز دارید رسیده اید.
34- بهترینها هنوز در راه اند. 
35- هر حسی که می خواهید داشته باشید، بلند شوید، لباس شیک بپوشید و بیرون بروید.
36- کار درست را انجام دهید!  
 37- با خانواده در تماس باشید.
38- شبها قبل از خواب این جمله را کامل و تکرار کنید: «به خاطر... ممنونم.امروز من..... را انجام دادم.
39- یادتان باشد، شما آنقدر خوشبخت هستید که نگذارید استرس و نگرانی به شما راه یابد.
40- از سفرزندگی لذت ببرید. یادتان باشد که این دنیا دیزنی ورلد
Disney World نیست وما هم مجبور نیستیم با سرعت از همه چیز بگذریم. بهترین استفاده را از آن کنید و از سفر زندگی  لذت ببرید.


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

رؤ یاى شگفت انگیز(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 11:52 عصر )

رؤ یاى شگفت انگیز
سگها با سنگدلى به او هجوم آورده اند... سگهایى که قبلاً آنها را ندیده است ... سگهاى وحشى ... آلوده و کثیف ... چرک و خون از دندانهایشان مى ریزد. مى کوشد که آنها را از خود دور سازد ولى بى فایده است . آنها سگانى حریص هستند که هرلحظه بر حرص و قساوتشان افزوده مى گردد. از میان آنها سگى ابلق ، از همه بیشتر سرسختى نشان مى دهد. مى خواهد گردن را بگیرد... با توحّش کامل هجوم مى آورد و مى خواهد گردن نقره فامى را بشکند که چون ظرفى بلورین مى درخشد.
آه !... آه !... آب !... آب !... قلبم از تشنگى مى شکافد...از خواب بیدار مى شود... دانه هاى عرق را که در پرتو ماه مى درخشند، پاک مى کند. دو چهره در مقابل هم قرار مى گیرند... چهره ماه و چهره او.حسین به ستارگانى که از دوردست ترین نقاط آسمان سوسو مى زنند، به دقت مى نگرد. برقى از آن دور دستها مى جهد و نور شدیدى تولید مى کند... چشمک مى زند... مى کوشد تا اسرارى را کشف کند.
نواده رسول خدا از بستر خویش به پا مى خیزد... وضو مى گیرد... خنکاى آب ، روح او را شاداب مى سازد.دو سوّم شب گذشته است و سکوت شبانگاهى را تنها زوزه سگهایى از دوردست مى شکند.انبانى را که پر از غذا و همیانى را که در آن سکه هاى طلا و نقره است ، بر دوش مى گذارد و در کوچه هاى شهر به راه مى افتد. از پیچ و خمها مى گذرد... مقابل یک منزل که نزدیک به ویرانى است ، توقف مى کند. نقاب چهره خویش را محکم مى بندد و مانند شبحى از اشباح شبانگاهى و مرموز مجسّم مى گردد.
مقدارى روغن و قدرى آرد مى گذارد و از روزنه اى کوچک کیسه سکه اى را مى اندازد. آنگاه کوبه در را به صدا در مى آورد و قبل از آنکه در باز شود به کوچه اى که در دل سیاهى غرق شده قدم گذارده و ناپدید مى شود.از روزنه منزلى بزرگ ، شعاع نور ساطع است ... و خنده اى مستانه و به دنبال آن قهقهه هایى مى شنود. به خدا پناه مى برد و به سمت راست مى چرخد. به کاخ ‌حاکم مدینه (ولید بن عتبة بن ابى سفیان( نزدیک مى شود.
منظره با شکوه قصر و خانه هاى خشتى و گلین اطراف آن حکایت از ظلم فراوان در توزیع ثروتها مى کند. فقر در مقابل ثروت ، تنگدستى و بیچارگى در مقابل عیّاشى و خوشگذرانى ...کجایى اى رسول خدا؟!... بیا و بنگر که آزاد شدگانت چه مى کنند؟...
در شهر تو... کجایى اى جدّ بزرگوار...؟شب همچنان شهر را در سیاهى  سهمگین رمزآلود خود فرو برده است و ستارگان در پهنه آسمان سوسو مى زنند و ماه پشت تپه ها و بلندیها پنهان مى گردد و سیاهى بر وحشت شب مى افزاید. شهر مدینه در این شب مانند راهبه اى مى گردد که جامه سیاه خود را به تن کرده است .
آن مرد گندمگون با چشمانى برّاق و بینى بلند و کشیده در کنار نخلى که جدش پیامبر آن را غرس کرده است مى ایستد و به یاد حدیث او مى افتد که فرموده :
{اَکْرِمُوا عَمَّتَکُمُ النَّخْلَةَ فَاِنَّها خُلِقَتْ مِنْ طینَةِ ادَمَ{
نخل ، گرچه کهنسال است ولى همچنان ، رطب ، خرما و سایه دارد. بر تنه درخت تکیه مى زند؛ گویا هردو به یکدیگر پیوند خورده اند و یکى شده اند... چشمه اى از نماز مى جوشد... کلمات آسمانى در فضا چون فوّاره فوران مى کند... و حسین دو رکعت نماز مى گزارد... سپس به سوى مرقد پیامبر روانه مى گردد.
تصاویر دوران کودکى در حافظه اش هنوز برق مى زند... حسین هفت سال اوّل عمرش را با گامهاى کوچک خود به سوى پیامبر دویده است ... در دامان نبوت و گلستان وحى قرار گرفته و لبخند فرشتگان ، دنیاى او را پر ساخته است . تصاویر پشت سرهم مى آیند و مانند برقهاى آسمانى شعله مى کشند و خاموش مى شوند.
آن مرد که اکنون پنجاه و چند سال از عمرش مى گذرد خود را بر روى قبر مى اندازد. گرمى آغوش پیامبر را احساس مى کند. آن تربت پاک را در آغوش گرفته و آن را مى بوید... بوى عطر هوا، سینه او را پر مى سازد. احساس مى کند که صورت جدّش را مى بوسد... احساس مى کند که بر موى پرپیچ و شکن پیامبر که چون امواج صحراست ، دست مى کشد. احساس مى کند که خود را در آغوش آدم و ابراهیم افکنده و گویا تمام هستى را در بغل گرفته است .
اى جدّ بزرگوار! آنان از من چیزى مى خواهند که آسمان و زمین به واسطه آن مى شکافد. از قله کوه مى خواهند که از اوج به حضیض تنزل کند. از ابرها مى خواهند که آسمان را ترک گویند و از نخل سرافراز مى خواهند که سر فرود آرد... آنان از حسین مى خواهند که بیعت کند... بیعت با یزید!...حسین پلکهاى خسته خود را برهم مى نهد. ناگهان آبشارى از نور محمّد پدیدار مى گردد. چهره اى مانند ماه شب چهارده مى درخشد؛ اطراف او فرشتگان بال مى زنند (مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ. (
-
حبیب من اى حسین  !... پدر و مادر و برادرت به سوى من شتافته اند... آنان مشتاق دیدار تو هستند. پس به سوى ما بشتاب .
-
من نیازى به ماندن در این دنیا ندارم ؛ اى پدر! مرا نیز همراه خود ببر.
- شهادت  ! اى فرزند!... تمامى دنیا به شهادت تو احتیاج دارد.
حسین علیه السّلام سپیده دم از خواب بیدار مى شود. با جدّ خود وداع مى نماید و به منزل برمى گردد. رؤ یا در مقابل چشمانش مجسّم است ؛ گویا به شاخه درخت طوبى چنگ زده است . نورى آسمانى در درون او شعله مى کشد... و صدایى در سینه اش پژواک مى کند... او را به رفتن مى خواند. رستاخیز فرا رسیده است و شتران در صحرا گردنهاى خود را برافراشته اند و در انتظار تجمّع یک کاروان هستند.

برگرفته ازکتاب"حسین(ع)"

سید محمّد رضا غیاثى کرمانى


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

حدیثى جالب در ابتداى خلقت اهل البیت علیهم السلام(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 11:51 عصر )

حدیثى جالب در ابتداى خلقت اهل البیت علیهم السلام  
شخصى بنام فیضة ابن یزید جعفى گوید: نزد امام صادق علیه السلام رفتم ، دیدم سه نفر از اصحاب حضرت ، پیش حضرت ، حضور دارند، سلام کردم و نشستم ، آنگاه عرض کردم : اى پسر پیامبر من براى استفاده به محضر شما آمده ام ، حضرت فرمود: بپرس اما کوتاه.       عرض کردم :
قبل از اینکه خداوند زمین و آسمان و نور و ظلمت را بیافریند شما کجا بودید؟ حضرت فرمود: الان که وقت اینگونه مسائل نیست ، مگر نمى دانى که محبت ما مخفى و دشمنى با ما رشد پیدا کرده است ، ما دشمنانى داریم از جن (گویا منظور حضرت جاسوسهاى حکومت بوده است ) که سخن ما را نزد دشمنان ما از آدمیان پخش مى کنند، همانا دیوارها هم گوش دارند مثل گوشهاى مردم ؟
عرض کردم : کار از کار گذشته و من سؤ الم را کرده ام ، حضرت فرمود: ما شبحهاى نور بودیم اطراف عرش خداوند، که خداوند را پانزده هزار سال قبل از خلقت آدم تسبیح مى کردیم ، چون خداوند آدم را آفریده ما را در صلب او جاى داد، و ما را همواره از صلبى پاک به رحمى پاک منتقل مى نمود تا اینکه محمد صلى الله علیه و آله را مبعوث نمود، پس مائیم دستگیره محکم خداوند، هر که به ما چنگ زند نجات یافته و هر که از ما منحرف شود هلاک گردیده است . الحدیث


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

توسل حضرت آدم به اهل البیت علیهم السلام(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 11:50 عصر )

توسل حضرت آدم به اهل البیت علیهم السلام  
و در روایات اهل سنت نیز آمده است که ابن عباس گوید: حضرت آدم از خداوند سؤ ال نمود آیا کسى را که برتر از من باشد آفریده اید، خداوند فرمود: آرى و اگر اینها نبودند ترا نمى آفریدم ، سپس خداوند به فرشتگان فرمان داد تا پرده ها را بالا زنند، حضرت آدم پنج شبح در مقابل عرش دید، که اشباح پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام ) بود، و از همین جا بود که وقتى دچار آن خطا شد، خداوند را بحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام ) قسم داد و خداوند توبه او را پذیرفت .
مؤ لف گوید: روایات در مورد خلقت ارواح ائمه بسیار زیاد و در کتب علماء شیعه مفصل بیان شده است ، و همین روایات روزنه خوبى است براى کسانى که مى خواهند به عظمت اهل البیت علیهم السلام در پیشگاه الهى پى ببرند.

الحدیث


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

جایگاه سیدالشهداء در قلب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 11:50 عصر )

جایگاه سیدالشهداء در قلب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله  
شخصى بنام عمران ابن حصین گوید: پیامبر اکرم فرمود: اى عمران هر چیزى جایگاهى در دل دارد، هیچ چیزى در دل من هرگز همانند جایگاه این دو نوجوان (امام حسن و امام حسین ) نبوده است ، عرض ‍ کردم : این همه یا رسول الله ؟! حضرت فرمود:اى عمران آنچه بر تو پوشیده است بیشتر است ، این خداوند است که به من دستور داده است این دو را دوست بدارم . امام هفتم موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:پیامبر اکرم دست حسن و حسین را گرفته فرمود: هر که ایندو جوان را و پدر و مادر این دو را دوست بدارد روز قیامت ، در درجه من است .امام باقر علیه السلام فرمود: هرگاه پیامبر اکرم بر حسین وارد مى شد، او را بطرف خود مى کشید، سپس به حضرت امیر علیه السلام مى فرمود: او را بگیر، آنگاه خود را روى او مى انداخت و او را مى بوسید و در همان حال مى گریست !
امام حسین علیه السلام پرسید: پدر جان چرا گریه مى کنید؟ حضرت فرمود: پسرم ، جاى شمشیرها را مى بوسم ، عرض کرد: پدر جان مگر من کشته مى شوم حضرت فرمود: بخدا سوگند آرى ، تو و پدرت و برادرت کشته مى شوید.
امام حسین میوه دل پیامبر  
امام صادق علیه السلام فرمود: روزى پیامبر اکرم حسین ابن على را که طفلى بود در دامن خود گرفت ، و با وى بازى مى نمود و او را مى خنداند، عائشه گفت : چقدر شما به این طفل دلبسته اید و به او توجه مى کنید؟!حضرت فرمود: واى بر تو، چگونه او را دوست نداشته باشم و به او دل نبندم ، در حالى که او میوه دل من و روشنى چشم من است ، بدان که امت من او را خواهند کشت ، هر که او را پس از وفات زیارت کند، خداوند یک حج از حجهاى من برایش خواهد نوشت ، عایشه با تعجب گفت : یک حج از حج هاى شما؟ حضرت فرمود: دو حج از حج هاى من ، عائشه گفت : دو حج از حج هاى شما؟! پیامبر فرمود: بله و چهار حج و عایشه ادامه مى داد و پیامبر زیاد مى نمود تا اینکه به نود حج و نود عمره رسانید.
چرا پیامبر اکرم نسبت به امام حسین اینهمه ابراز علاقه مى کرد؟ 
از آنجا که حکمت متعالیه حضرت حق بر این تعلق گرفته بود که دین خود را به وسیله قیام و شهادت امام حسین علیه السلام پایدار بدارد، لذا تمامى ابزار و مقدماتى که مى تواند در این راستا مؤ ثر باشد، براى حضرت فراهم آورد، بیهوده نیست که مى بینیم علاوه بر سجایاى اخلاقى و کرامات و معجزات الهى و علوم وافر و کمالات نفسانى ، باز پیامبر اکرم هم در زبان و هم در عمل و برخوردهاى روزمره ، همواره و پیوسته ، نسبت به اهل بیت و امام حسین علیه السلام اظهار محبت مى نمود، تا همه از کوچک و بزرگ ، جاهل و عالم ، بشنوند و ببیند، علاقه وافر پیامبر را در صحنه هاى مختلف و به این وسیله شخصیت نهضت جاوید کربلا، براى همه بى تردید و روشن باقى بماند.بى جهت نیست که مى بینیم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا به گفتار پیامبر اکرم استشهاد مى کند و صحابه پیامبر مانند ابو سعید خدرى و زید بن ارقم را شاهد مى گیرد و یا جمعى از صحابه مانند زید بن ارقم و دیگران به عبیدالله یا یزید هنگام زدن چوبدستى بر لب و دندان سیدالشهداء اعتراض مى کنند که ما خود دیدیم که پیامبر این لب و دندان را مى بوسید.این همه تمجید و تعظیم و بزرگداشت که از پیامبر اکرم در سخن و عمل نسبت به امام حسین خصوصا و یا به اهل البیت عموما ابراز مى شود، همه آماده کردن زمینه هایى است ، براى تحقیق موفقیت نهضت عاشورا، چرا که اسلام براى بقاء خود به نهضت حسینى نیاز دارد و نهضت حسینى براى پیروزى و بقاء، احتیاج به شخصیتى بى تردید و والامقام و مسلم دارد، تا شهادت او، بتواند هر شبهه اى را پاسخ و تمامى جریانهاى مخالف اسلام را رسوا کند، و این کار با گفتار و کردار رسول اعظم اسلام انجام پذیرفت .و در همین راستاست که وقتى سیدالشهداء شیهد شد، حتى عده اى از مخالفین اهل البیت در آن وقت ، مثل فرزند عمر و قاطبه علماء اهل سنت ، از آن زمان به بعد، یزید را تخطئه و یا تفسیق و یا تکفیر کرده اند و از سیدالشهداء تمجید نموده اند.
حسین منّى و انا من حسینى 
در روایت است که پیامبر اکرم در راه به امام حسین برخورد کردند که با کودکان بازى مى نمود، حضرت (که از دیدن امام حسین به وجد آمده بود) جلو آمد و به طرف حسین آغوش گشود تا حسین را در بر گیرد، امام حسین به این طرف و آن طرف مى رفت ، پیامبر نى او را مى خنداند، تا اینکه او را گرفت ، یک دست زیر چانه حسین و دست دیگر پشت او قرار داد، سپس دهان مبارک را بر دهان حسین نهاد و آن را بوسید و فرمود: حسین منى و انا من حسین ، حسین از من است و من از حسین هستم ، محبوب خداست هر که دوستدار حسین است . مکرر از پیامبر اکرم روایت کرده اند که ایشان امام حسن و حسین را بر دوش مبارک یا بر پشت سوار نموده بود، گاهى مى فرمود: چه خوب مرکبى دارید شما، و چه خوب سوارى هستید شما دو تا، و پدرتان از شما بهتر است .
از خلیفه دوم روایت کرده اند که گفت : دیدم که حسن و حسین بر گردن پیامبر سوار شده اند، گفتم : اسب خوبى است براى شما، حضرت فرمود: ایندو هم سوار خوبى هستند.

الحدیث

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

توحسینی(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 12:51 صبح )

توحسینی ومحمد توحسینی وعلی

                               بررخت هاله ای ازنورخدا می بینم

توحسینی وحسن هستی وزهرایی تو

                                 خیمه ات جلوه گرآل عبا می بینم


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

تاریخچه مختصر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 12:50 صبح )

تاریخچه مختصر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام  
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، طبق آنچه مشهور است در سوم ماه شعبان سال چهارم یا سوم هجرى متولد گردیده است ، نام مبارکش حسین و کنیه ایشان ابا عبدالله و ملقب به سیدالشهداء مى باشد، مادر گرامش حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم و پدر بزرگوارش ، حضرت على ابن ابیطالب امیرالمؤ منین ، برادر بزرگوارش امام مجتبى حضرت حسن علیه السلام ، ایشان فرزند دوم حضرت فاطمه علیهاالسلام مى باشد که میان ایشان و امام مجتبى ، کمتر از یکسال فاصله شده است ، حضرت زینب و ام کلثوم دو خواهر گرامى ایشان از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام مى باشند، هنگام رحلت پیامبر اکرم ، امام حسین علیه السلام شش یا هفت ساله بودند، اندکى پس از رحلت پیامبر صدیقه طاهره مادر گرامیش از ظلم دشمنان شهید شد، مدت سى سال بعد از پیامبر با پدر بزرگوارش حضرت على علیه السلام بسر برد، و هنگام شهادت حضرت على علیه السلام سى و هفت ساله بود، مدت ده سال نیز پس از پدر با برادرش امام مجتبى علیه السلام زندگى نمود، پس از شهادت برادر حدود ده سال امامت نمود، و تا معاویة زنده بود همچنان به صلح برادرش پاى بند بود، اما پس از مرگ معاویه ، بر علیه دستگاه ظلم و فساد بنى امیه قیام نمود و سرانجام پس از ششماه و هجرت از مدینه به مکه و از مکه به عراق ، در صحراى کربلا بخاطر احیاى اسلام ناب محمدى و افشاى خط نفاق و اصلاح انحرافاتى که پس از پیامبر به وقوع پیوسته بود، خود و اصحاب و اهل بیت او شرافتمندانه به شهادت رسیدند.شهادت حضرت در دهم محرم سال 61 هجرى از جانب یزید و به فرمان عبیدالله ابن زیاد والى کوفه ، و فرماندهى عمر ابن سعد واقع شد.سن مبارکش به هنگام شهادت 57 سال بود.

الحدیث


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

اهداف نهضت امام حسین ع(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 12:50 صبح )

اهداف نهضت عاشورا 
ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة
مخالفین هر مکتب و هر دینى ، در ابتداى ظهور مکتب جدید، بطور علنى با آن برخورد مى کنند، زیرا آن مکتب ، بخاطر جوانى و تازگى آن ، هنوز داراى طرفداران جدى نشده است ، ولى آنها در اکثریت و قدرت هستند، همچنانکه دیدیم مشرکین در صدر اسلام با تمام توان از هر راهى که ممکن بود، مانند شکنجه ، و تهمت و قتل و غارت و جنگ و غیره به مقابله با اسلام پرداختند.
اما پس از آن مکتب و مرام ، پیشرفت پیدا کرد، و داراى طرفداران جدى شد و به قدرت رسید، مخالفین آن مکتب دیگر نمى توانند با روش مقابله رویاروى و اظهار مخالفت علنى به مقابله بپردازند، زیرا با نفوذى که مکتب جدید دارد، آنها رسوا و نابود مى شوند،
بهترین راه براى مقابله با مکتب و انقلابى که پیروز شده است ، همگام شدن ظاهرى با آن مکتب ، و تظاهر نمودن به قبول آن ، و سپس منحرف کردن تدریجى مردم از اصول و پایه هاى آن مکتب است به گونه اى که مردم متوجه حساسیت انحرافات نشوند، تنها وقتى متوجه مکتب و اعتقاد خود بشوند که کار از کار گذشته و در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرند، یعنى خود را در عمل و عقیده نسبت به آن مرام سست احساس کنند، اینجاست که یک درخت تنومند و ریشه دار را مى شود موریانه وار بر اثر نابود کردن تدریجى ریشه هاى مخفى آن با یک ضربه و فشار اندک سرنگون کرد.
موریانه حیوانى ضعیف و نابیناست ، به گونه اى که مورچه دشمن سرسخت او به حساب مى آید، اما همین حیوان ضعیف ، اگر به ساختمان یا درخت تنومندى حمله کند، آن را ویران مى کند.
روش ویرانگرى این حیوان بسیار سهمگین است ، او از دو ویژگى استفاده مى کند، ویژگى اول آنکه چون از نور خورشید فرارى است . وقتى به چیزى مانند درخت یا ستون خانه حمله مى کند، آن را از درون پوک مى کند به گونه ایکه جدار بیرونى و پوسته بیرونى سوراخ نشود، به این ترتیب ، انسان هرگز متوجه تهى شدن و سست شدن ستون خانه نمى شود، مگر افراد متخصص و ژرف نگر، ویژگى دوم او این است که ویرانگرى خود را به آرامى و اندک اندک انجام مى دهد، به گونه اى که تا قبل از وقوع حادثه ، هر کس به ستون یا درخت تکیه دهد، متوجه فاجعه اى که در شرف وقوع است نمى شود، آن فاجعه اى که بر سر اسلام به وقوع پیوست و مى رفت تا به مرور زمان ، همراه با خواب غفلتى که سراسر عالم اسلام را فراگرفته بود، ستون خیمه اسلام را یکسره نابود کند، درست مانند همین جریان بود، مسلمانان در خواب غفلت ، و مخالفین به آرامى و تدریج ، مشغول تهى کردن و نابود کردن اساس و ریشه هاى درونى و پر اهمیت اسلام بودند.
آنچه ما در این نوشتار بر آنیم که به وضوح روشن سازیم ، بیان عمق فاجعه و خطر بزرگى بود که مى رفت اسلام و زحمات پیامبر اکرم و شهداء و فداکاریهاى اهل بیت عصمت و طهارت را از بین ببرد. این درست است که خداوند دین خود را حفظ مى کند، اما منافقین سعى خود را بکار خواهند گرفت ، و خداوند هم به وسیله اسباب و علل طبیعى دین خود را محافظت مى کند، و حکمت الهى بر این قرار گرفت که سیدالشهداء، خون خدا شود و سر بقاء دین گردد همچنانکه نبى مکرم آورنده آن شریعت شد.
امیرالمؤ منین علیه السلام وقتى پرچمهاى معاویه و اهل شام را دید فرمود: سوگند به خدایى که دانه را شکافت و خلایق را آفرید، اینها اسلام را بالاجبار پذیرفتند ولى در باطن مسلمان نبودند، وقتى که یار و یاور پیدا کردند، کفر خود را اظهار نمودند و به دشمنى خود با ما برگشتند، جز اینکه نماز را رها نکردند. (34)
آنچه بعد از پیامبر اکرم انجام گرفت ، خواسته یا ناخواسته ، نتیجه اى جز نابودى تدریجى اسلام نداشت ،
اکنون به انحرافات و اجتهاداتى که خلفاء در مقابل پیامبر و بعد از حضرت ، نسبت به تغییر دستورات دینى انجام دادند، و کار را به جایى رساندند که امام حسین علیه السلام براى نجات دین ، جز فداکارى چاره اى نداشت ، توجه مى کنیم ،
وضعیت اسلام و مسلمین از ابتدا تا زمان قیام سیدالشهداء  
یا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله و الى رسوله و الى امیرالمؤ منین و الى فاطمه و الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه ...
این همه انحرافات و گمراهیها که منجر به قیام و شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین و یارانش گردید، نتیجه کارهایى است که از اواخر عمر پیامبر به بعد، انجام گرفت .
شروع انحرافات در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله  
جریان را از بستر بیمارى پیامبر شروع مى کنیم ، هنگام رحلت حضرت فرا رسیده بود، در خانه حضرت عده اى از اصحاب از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، پیامبر فرمود: بیائید تا براى شما فرمانى را بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت : پیامبر هذیان مى گوید!! کتاب خدا براى ما کافى است ، تعجب اینجاست که در حضور پیامبر و در زمان حیات حضرت ، عده اى به طرفدارى از عمر برخاستند و حرف او را تکرار کردند، و عده اى سخن پیامبر را تایید کردند و چون مشاجره و سخنان بیهوده بالا گرفت ، پیامبر فرمود: برخیزید. (35)
آرى اگر مسلمان از غصه خون بگرید - همچنان که ابن عباس بشدت مى گریست - که چرا نگذاشتند فرمانى را که ضامن هدایت بشر بود، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله صادر کند، جا دارد، و شما خود خوب مى دانید وقتى در حضور پیامبر، با گستاخى به اعتراض برخیزند، در فرداى رحلت حضرت چه رخ خواهد داد؟!
و این اولین و مهمترین انحراف اساسى بود که در مقابل پیامبر انجام گرفت ، این جریان که در کتابهاى متعدد و معتبر اهل سنت آمده است نشانگر مطالب بسیارى است که قلم از ترسیم آن عاجز است .
سپاه اسامه و تمرد مخالفین 
- به دنبال همین جریان ، مسئله تمرد از سپاه اسامه واقع شد، پیامبر اکرم اسامه ابن زید را که جوانى بود تقریبا هیجده ساله در واپسین لحظات زندگى خویش براى جنگ با سپاه روم در سرزمین اردن بسیج نمود، حضرت خود شخصا بسیج نمودن اصحاب را آن هم در حال مرض و تب شدید به عهده گرفت ، کلیه سرشناسهاى مهاجر و انصار امثال ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح و سعد ابن ابى وقاص را در سپاه اسامه گرد آورد و با تاءکیدات فراوان آنها را سفارش نمود که در رفتن عجله کنند.
اما اصحاب از اینکه جوانى حدودا هیجده ساله بر سالمندان فرمانده شده ، شدیدا بر پیغمبر خورده گرفتند و حضرت در حالى که از شدت تب سر مقدس را بسته و حوله اى بخود پیچیده بود، اعتراض آنها را روى منبر پاسخ گفت ،
وقتى بیمارى حضرت شدت گرفت پیوسته مى فرمود: که در تجهیز سپاه اسامه بکوشید، سپاه اسامه را حرکت دهید، سپاه اسامه را روانه کنید، اما عده اى از اصحاب سستى مى کردند، تا اینکه نبى اکرم رحلت نمود و آنها از رفتن امتناع کردند،  پیامبر اکرم مى خواست مدینه را از وجود این افراد خالى کند و زمینه را براى خلافت حضرت على علیه السلام مهیا کند و جلو تندروى برخى را بگیرد تا نگویند على جوان است و ابوبکر پیرمرد، ولى آن ها از پیوستن به لشکر اسامه امتناع کردند که قبل از همه ابوبکر و عمر این کار را کردند، جوهرى در کتاب السقیفه مى نویسد: پیامبر پى در پى مى فرمود: سپاه اسامه را روانه کنید، خدا لعنت کند هر کس از آن روى برگرداند.

الحدیث


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

حسین است(دوشنبه 86 دی 24 ساعت 12:49 صبح )

باقلب بشر مونس ودمسازحسین است

                                    درخلوت دل محرم وهمراز حسین است

زهراوعلی هردوچودریای گهربار

                                    خلقت صدف است وگهررازحسین است

آن عاشق فرزانه ومعشوق دوعالم

                                    برطاق فلک  غلغله  انداز  حسین است

هرآیتی ازجانب حق معجزه ای بود

                                    آن آیه که هردم کنداعجاز  حسین است

راهی که بشررا به خداوند   رساند

                          عشق است ودراین فاصله پل سازحسین است

ماهی که به  هر کلبه  تاریک  بتابد

                             شاهی که  به  سائل  نکند  ناز حسین است


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

حرفهای خودمانی(جمعه 86 دی 14 ساعت 2:35 صبح )

حرفی ازآن هزاران

                        (هم جوک.هم کاریکلماتور وهم جملات عاشقانه)

به ترکه می گن با شرمندگی جمله بساز. میگه : ????
                                               **********
غضنفر در خونه رو باز می کنه می بینه یه مرده سریع می دوه بیرون . خلاصه دنبالش میکنه . مرده بدو رشتیه بدو . بالاخره سرکوچه گیرش میاره . یقه شو میگیره میگه : مرتیکه اومدی عشق و حالتو کردی .... دمپایی رو کجا می بری
 
                                            ************
ترکه با ماشینش یه دختر سوار می کنه مامورا جلوشو می گیرن می گن:خواهرم شما پیاده شو .... ترکه با تعجب می گه :خواهر شماست؟!؟! وضعش خرابه ها...!

                                          ************
ترکه چاق بوده میخواسته ماشین پژو 206 بخره. میره پشت فرمان بشینه ماشین رو امتحان کنه، میبینه جا نمیشه، میاد پایین به یارو فروشنده میگه: این ماشین که یک کمی تنگه، یک شماره بزرگتر، پژو 207 ندارین؟
                                         *************
پدری برای سرگرم کردن فرزندش نقشه جهان را چند قسمت کرد و به او داد تا مانند پازل درستش کند. پسر خیلی زود این کار را تمام کرد. پدر که میدانست فرزند با نقشه دنیا آشنایی نداشته تعجب کرد و پرسید: ...چه طور به این سرعت توانستی تکمیلش کنی ؟؟؟ پسر جواب داد: پشت نقشه عکس یه آدم بود ، آدم را ساختم جهان خود به خود درست شد                  
                                        **************
برگ های خاطره ها به آرامی میریزن و من بلندشون میکنم و اونها رو گرد هم میارم چون امروز، فردا و تا وقتی که زندگی من ادامه داره بخاطر داشتن شخصی مثل تو خوشحال خواهم                           **************
کوتاه ترین کلمه
" دنیاست" شیرین ترین کلمه ی دنیا عشقه (LOVE) و عزیز ترین شخص در دنیا تو هستی(you) واسه همینه که دوست دارم(I love you) 
                                     ***************
قطعه‌ای از شاهکار ادبی یک ترک : شب بود و خورشید به روشنی می‌درخشید، پیرمردی جوان، یکه و تنها با خانواده‌اش در سکوت گوش‌خراش خیابان قدم‌زنان ایستاده بود


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های وبلاگ
نامه
السلام علیک یاابوالفضل العباس(ع)
وصیت نامه سرخ اباعبدالله الحسین(ع)
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 16  بازدید
بازدیدهای دیروز: 8  بازدید
مجموع بازدیدها: 27437  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

» آرشیو یادداشت ها «
» پیوندهای روزانه «
» لوگوی دوستان من «

» اشتراک در خبرنامه «