سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندی که از دانشش استفاده می شود، از هزار عابد بهتر است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

روزگار غریب

Powerd by: Parsiblog ® team.
نام سیدالشهداء بر درب بهشت و عرش نقشه بسته است(پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 12:47 صبح )

نام سیدالشهداء بر درب بهشت و عرش نقشه بسته است  
پیامبر اکرم فرمود: چون (در شب معراج ) داخل بهشت شدم دیدم که بر درب آن با خط طلا نوشته است : لا اله الا الله ، محمد حبیب الله ، على ولى الله ، فاطمة امة الله ، الحسن و الحسین صفوة الله ، على مبغضیهم لعنة الله.
یعنى : خدائى جز خداى یکتا نیست ، محمد حبیب خداست ، على ولى خداست ، فاطمه کنیز خداست ، حسن و حسین برگزیده هاى خدایند، بر دشمنان آنان باد لعنت خدا.
روزى پیامبر اکرم به امام حسین علیه السلام فرمود: خوش آمدى اى زینت آسمانها و زمین ، یکى از حاضرین بنام ابى ابن کعب عرض کرد: آیا جز شما کسى زینت آسمانها و زمین است ؟ حضرت فرمود: اى ابى ابن کعب ، سوگند به آنکه مرا به حق به پیامبرى مبعوث نمود، همانا حسین ابن على در آسمانها بزرگتر است از روى زمین ، نام او در طرف راست عرش (اینگونه ) نوشته شده است :
ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة
:
همانا حسین مشعل هدایت و کشتى نجات است

الحدیث


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

گفتنیهایی از"ادب حضرت ابوالفضل(ع)"(پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 12:46 صبح )

گفتنیهایی از"ادب حضرت ابوالفضل(ع)"

سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است، بزرگ کرده است برای امروز.و امروز هر چهار را یکجا تقدیم میدان کرده است.از میان این چهار، عباس سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست.و اما عباس تنها ماه آسمان خانه ام البنین نیست. ماه آسمان بنی هاشم است؛ بنی هاشمی که همه به زیبایی شهره اند و به رشادت مشهور.ابروانشان پیوسته است، چشمانشان درشت، مشکی، سرشار از صلابت و جذبه و محبت، با سایه بانی بلند از مژگانی سیاه.  بدنها همه متناسب و تنومند، قدها همه رشید،  دستها همه استوار و اجزای اندام همه موزون و بی عیب و نقص و در میان این همه، برتری یافتن، ممتاز شدن و چون ماه نو مشار الیه همگان قرار گرفتن، کاری سخت است و چیزی افزون می طلبد.و عباس دارنده این افزونی است؛ آن قدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار "و ان یکاد" می خوانند."ماه بودن" بی همانند عباس، دوست و دشمن را هماره به تواضع واداشته است. دوست را از سر محبت و دشمن را از سر صلابت، خویش را از سر جمال و بیگانه را از سر جلال.مادرش افتخار زنان بنی هاشم، ام البنین و پدرش برترین پدر عالم علی(ع) استبنابراین عباس برادر حسین (ع) است و هر دو فرزند علی مرتضایند (ع) و طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند و حسین (ع) همیشه او را برادر می خواند و حسن (ع) نیز و زینب و ام کلثوم هم - علیهما السلام.اما عباس هیچ گاه حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند و نه آن سه دیگر را برادر و خواهر.در مقابل حسین (ع) بال می گسترد و هر بار او را به الفاظی چنین می خواند:

- سید من! آقای من! مولای من! امام من! فرزند رسول من!

و در مقابل زینب:- بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من!

و این یکی از ظرایف و شگفتی های "ادب" عباس است در مقابل حسین برادر، حسین رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام.و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد:

حسین (ع) - جانم به فدایش - فرزند فاطمه (س) است، دختر پیامبر؛ و من فرزند فاطمه (س) نیستم. اگرچه مفتخرم به فرزندی علی (ع) اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (س) است. من چگونه او را برادر بخوانم؟!یا باید او را تا خودم پایین بیاورم یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطابش کنم، حاشا که این دو هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین (ع). راستی فرزندان حسین (ع) سکینه و رقیه هم او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ آن قدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند.

اما در تمام طول عاشورا و در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود:

- "اخی! ادرک اخاک"

برادر! برادرت را دریاب!

اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟!

این درست است که عباس در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهمیده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را با امید به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آن قدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند.

اینها همه درست ولی هیچ کدام سبب نمی شود که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (ع) را برادر بخواند.

تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به ادای لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه:فاطمه - سلام الله علیها - در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سر عباس را پیش از آن که به زمین بیفتد بر دامن گرفته باشد و گفته باشد:- فرزندم ! پسرم! عباسم!

مادری فاطمه، فرزندی عباس... جواز ادای لفظ برادر...

- برادر! برادرت را دریاب!

(ادب درکربلا-موسسه همشهری)

 

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

نترس کوچولو، من اینجام(یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 12:31 صبح )

نترس کوچولو، من اینجام

بابا جون اینکه ترس نداره؛ اصلا خودت بیا نگاه‌کن تو اتاقت هیچی نیست؛ فقط وسایل خودته. حالا بیا بخواب، آفرین! چراغ‌رو هم خاموش می‌کنم تا عموبرقی ناراحت نشه. آفرین، پسر من دیگه مرد شده!
باز چی شده نصف‌شبی من و مامان‌رو از خواب بیدارکردی؟ من که اول شب به‌ات نشون دادم تو اتاقت هیچی نیست؛ نه هیولایی، نه دزدی، نه شیطانی. پاشو بریم تو اتاقت. امان از دست این لوس‌بازی‌هات!آخه تو خجالت نمی‌کشی؟ این دفعه‌ چندمه‌تو این هفته که من و مامان‌رو از خواب بیدار کرده‌ای؟ دیگه شورش‌رو درآورده‌ای. باز خانم، شما بگو بچه است. من هم بچه بودم اما کجا این اداها را داشتم؟ پاشو برو تو اتاقت تا پا نشده‌ام. دیگه هم شب‌ها نمی‌یای تو تخت ما. خانم شما هم ولش کن. این پسر آبروی هر چی مرد رو برده!
شما چندبار نصف‌شب توسط کودکتان زمانی که او از چیزی ترسیده از خواب پریده‌اید یا مجبور شده‌اید یک ساعت وقت با او صرف کنید تا خوابش ببرد؟ همه‌ ما احساس اضطراب را به‌خوبی می‌شناسیم. زمانی که احساس خطر می‌کنیم اما نمی‌دانیم دقیقا چه چیزی باعث این اضطراب شده. ترس نیز حس آشنایی برای ماست. هیچ‌کدام از ما نمی‌تواند ادعا کند که تابه‌حال از چیزی نترسیده‌. بعضی ترس‌ها مختص زمان خاصی است؛ مثل وقتی که یکدفعه کسی جلوی ما می‌پرد. اما امان از ترس‌هایی که انگار همیشه همراه ما هستند؛ سوسک سیاه و بدشکل، زلزله یا تصادف ماشین. ما بزرگترها زمانی که از چیزی می‌ترسیم یا موضوعی باعث نگرانی‌مان می‌شود، می‌توانیم در اکثر مواقع خودمان را کنترل کنیم اما وقتی کودکان‌مان از چیزی می‌ترسند نمی‌توانند خود را کنترل کنند و این آغاز دردسر والدین است.
هر روز ترسوتر از روز قبل
بعضی والدین و به ویژه پدران، معتقدند که بچه‌هایشان از آنها ترسوترند. البته این موضوعی نیست که بشود آن را اثبات یا رد کرد؛ چراکه بسیاری از ما از همان کودکی یاد گرفته‌ایم که ترس‌هایمان را مخفی کنیم. خود من از زلزله می‌ترسم اما همیشه سعی می‌کنم این موضوع را مخفی کنم (لطفا راز من را پیش خودتان نگه دارید!). قصد من بررسی این موضوع نیست که آیا این نسل ترسوترند یا نه - و البته پژوهشی نیز تا به حال در این زمینه ندیده‌ام - بلکه می‌خواهم به عوامل احتمالی‌ای که می‌توانند باعث ایجاد ترس در کودکان شوند، اشاره‌ای داشته باشم:
الیاس می‌خواست من رو ببره
بسیاری از والدین که در ماه رمضان محدودیتی در زمینه‌ دیدن تلویزیون برای کودکان‌شان نداشتند، بعدا به دردسر افتادند؛ زمانی که کودک آنها شب یا حتی در روز از ترس الیاس به آنها می‌چسبیدند. جالب است بدانید پژوهش‌‌ها نیز نشان داده‌اند که یکی از عوامل مؤثر در ترس کودکان، دیدن تصاویر یا برنامه‌های ترسناک از تلویزیون است. البته بازی‌های رایانه‌ای نیز می‌توانند تاثیری مشابه داشته باشند. مهم‌ترین اقدام، دقت در انتخاب برنامه‌هاست.
شبحی به اسم دعوا
بسیاری از کودکان در خانواده‌های ناآرام، از اینکه پدر یا مادرشان آنها را ترک کنند یا آنها تنها بمانند، دچار ترس مزمن می‌شوند؛ ترسی که گاهی اوقات تا سنین بالاتر همراه آنهاست و می‌تواند به صورتی ناخودآگاه روابط بعدی‌شان ازجمله ازدواج را تحت‌تاثیر قرار دهد. توجه داشته باشید حتی زمانی که تصمیم به طلاق دارید، دقت کنیدکه اختلافات شما و همسرتان، آرامش کودکتان را به‌کلی از او سلب نکند. جلوی او دعوا یا تهدید به ترک خانه نکنید یا اگر با همسرتان قهرید یا از او عصبانی هستید، کودکتان را با حرف‌نزدن یا برخوردهای تند تنبیه نکنید.
مارگزیده و ریسمان
شاید آشناترین نوع ترس‌ برای بسیاری از ما همین مدل است؛ زمانی که اتفاقی ترسناک بدون هیچ آمادگی قبلی‌ای می‌افتد و ترس آن تا مدت‌ها همراه فرد است. برای کودکان این مسائل بیشتر پیش می‌آید چرا که کمتر توان پیش بینی یا مقابله با خطرات را دارند؛ مثلا کودکی که در خیابان گم شده، ممکن است تا مدت‌ها از دورشدن از والدین‌اش بترسد. البته در مواقعی که حادثه‌ای خاص مثل تصادف، زلزله، آتش سوزی و... باعث وحشت می‌شود، دیگر مسئله از لحاظ تخصصی اسم ترس ندارد بلکه مشکلی است به اسم اختلال اضطرابی پس از حادثه و برای حل مشکل نیز بهتر است از افراد متخصص کمک گرفته شود.
جدی بگیرید
خیلی از ما تجربه آرام‌کردن کودکمان زمانی که ترسیده‌است را داریم اما گاهی اوقات چندان موفق نبوده‌ایم. گاهی کودکمان آرام شده اما چه فایده، وقتی دوباره شب بعد کودک ترسیده‌ ما خوابمان را به هم زده؟ انگار که ترس کاملا در او نفوذ کرده و به این راحتی‌ها هم خیال بیرون آمدن ندارد. اما بگذارید این‌بار با کمی حوصله و صبر بیشتر، راه‌های دیگری را هم امتحان کنیم:
بدترین اشتباه در برخورد با یک کودک ترسیده، جدی نگرفتن ترس اوست.
هیچ‌وقت به کودکی که از تاریکی می‌ترسد نگویید که درتاریکی چیز ترسناکی وجود ندارد. باور کنید اگر کودکتان مطمئن بود که در تاریکی هیچ چیز ترسناکی وجود ندارد، این کارها را انجام نمی‌داد. متاسفانه صرف گفتن نترس عزیزم نه تنها ترس کودک را از بین نمی‌برد که آن را تشدید هم می‌کند؛ چرا که او علاوه بر ترس، احساس ناتوانی نیز می‌کند؛ حسی که به پایدار کردن بیشتر ترس کمک می‌کند.
دلیل نیاورید
درمورد ترس کودکتان با او صحبت کنید. اگر از ترس‌های کودکی‌تان چیزی به یاد دارید، موضوع بسیار خوبی برای شروع گفت‌وگوست. در صحبت با او سعی نکنید برایش اثبات کنید که دزد از لای نرده‌ها رد نمی‌شود یا ساختمان شما آن‌قدر محکم است که زلزله خرابش نمی‌کند بلکه به او گوش دهید؛ بگذارید بدون خجالت حرف‌هایش را بزند. خود این گوش‌دادن می‌تواند در او این اطمینان را ایجاد کند که فردی در کنار او وجود دارد که او را می‌فهمد، به احساسات‌اش احترام می‌گذارد و همیشه در کنار اوست. در عین حال حس نمی‌کند که بچه‌ مشکل‌داری است که نمی‌تواند از عهده‌ مسائلش بر بیاید.
نقاشی، زبان کودکی
گاهی اوقات کودکان و به‌ویژه پسربچه‌ها از صحبت درمورد احساسات واقعی‌شان امتناع می‌کنند. در این موارد می‌توانید از نقاشی یا قصه استفاده کنید. البته بچه‌ها در بازی‌هایشان نیز حرف‌های نگفته‌ خود را به خوبی مطرح می‌کنند. البته گفت‌وگو از طریق بازی ظرافت خاصی دارد و لازم است شما نیز نه مستقیم که توسط بازی با او حرف بزنید؛ پس اگر فکر می‌کنید ممکن است نتوانید این کار را به خوبی انجام دهید، از آن صرف نظر کرده و در عوض از راه‌های ساده‌تر مثل قصه استفاده کنید. با تعریف داستان‌هایی که شخصیت اول آن ترسی مشابه کودکتان داشته و توانسته از عهده‌ مشکلش بر بیاید، روش‌های برخورد درست با ترس را به کودکتان یاد بدهید.
بزرگ بشه یادش می‌ره
توجه داشته باشید که بسیاری از ترس‌ها به ویژه زمانی که خیلی شدید نبوده و کل رفتار کودکتان را تحت تاثیر قرار نداده‌اند، با رشد کودک خود به خود از بین می‌روند. به جای صرف وقت و انرژی زیاد و تلاش بیش از حد برای ازبین‌بردن ترس، کمی حوصله داشته باشید چون با بزرگ‌شدن کودکتان مسائل حل می‌‌شود.
در مواردی خاص، زمانی که والدین به کودکشان بسیار بی‌توجه هستند، کودک می‌ترسد چون از راه دیگری نمی‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند. یک مادر وقت بیشتری برای کودک ترسیده‌اش می‌گذارد؛ او را بغل می‌کند و جملات محبت‌آمیز به او می‌گوید؛ کاری که شاید در حالت عادی چندان انجام نمی‌داده. خود این موضوع می‌تواند انگیزه‌ خوبی برای ترسیدن باشد؛ البته راه حل این موضوع تحویل‌نگرفتن کودک در زمانی که ترسیده نیست بلکه راه‌حل، تحویل گرفتن او در زمانی است که از چیزی نترسیده است. درعین‌حال تا زمانی که در این زمینه مطمئن نشده‌اید، کار کودکتان را تعبیر و تفسیر نکنید.
اعتمادش را جلب کنید
هیچ‌وقت کودکی که از تاریکی می‌ترسد را به بهانه‌ ازبین‌بردن ترس در جایی تاریک رها نکنید؛ چراکه آنچه او بعد از بیرون‌آمدن از اتاق یاد گرفته، اعتمادنکردن به شماست و نه فراموش‌کردن ترسش! در عوض می‌توانید از قدم‌های کوچک‌تر استفاده کنید؛ حضور در تاریکی برای زمانی کوتاه در بغل شما؛ در مرحله‌ بعد در کنار شما؛ در مرحله‌ بعد با کمی فاصله از شما و بعد کم‌کم افزایش زمان و در قدم‌های بعدی فرستادن او به جایی تاریک درحالی که با او حرف می‌زنید و او صدایتان را می‌شنود.
در مرحله‌ بعد شنیدن صدای تلویزیون یا دیگر وسایل آشنا و رفتن به تاریکی و بعد از مدتی برای لحظاتی کوتاه تنها به جای تاریک رفتن درحالی که شما بدون صحبت دم در منتظر او ایستاده‌اید و... به همین ترتیب تا ترسش کامل از بین برود. توجه داشته باشید تا زمانی که ترس او در مرحله‌ای از بین نرفته، قدم بعدی را شروع نکنید و البته موفقیت او را تشویق کنید. و باز هم مثل همیشه اگر کودکتان مشکل حادی دارد، از همان ابتدا با متخصص تماس بگیرید.

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

نامه ای به خدا(یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 12:29 صبح )

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند

 

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

معلم(یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 12:28 صبح )

معلم

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت‌هاى اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست. البته او دروغ می‌گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش‌آموز همین کلاس بود. همیشه لباس‌هاى کثیف به تن داشت، با بچه‌هاى دیگر نمی‌جوشید و به درسش هم نمی‌رسید. او واقعاً دانش‌آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می‌یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال‌هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی‌ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم کلاس اول تدى در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى دانش‌آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می‌دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل».معلّم کلاس دوم او در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى دانش‌آموز فوق‌العاده‌اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان‌ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.»معلّم کلاس سوم او در پرونده‌اش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس‌خواندن می‌کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه‌اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.»معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه‌اى به مدرسه نشان نمی‌دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می‌برد.»خانم تامپسون با مطالعه پرونده‌هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش‌آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه‌ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته‌بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه‌ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه‌هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه‌ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: «خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می‌دادید.»خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش «زندگی» و «عشق به همنوع» به بچه‌ها پرداخت و البته توجه ویژه‌اى نیز به تدى می‌کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می‌کرد او هم سریعتر پاسخ می‌داد. به سرعت او یکى از با هوش‌ترین بچه‌هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى دانش‌آموز محبوبش شده بود. یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته‌ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته‌ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ‌التحصیل می‌شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است. چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه‌اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم ‌گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان‌نامه کمى طولانی‌تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.
ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می‌خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می‌شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین‌ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: «خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می‌توانم تغییر کنم از شما متشکرم.»
خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: «تدى، تو اشتباه می‌کنى. این تو بودى که به من آموختى که می‌توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.»
بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است.
همین امروز گرمابخش قلب یکنفر شوید ... وجود فرشته‌ها را باور داشته باشید، و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت.

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

خاتمی عزیز(دوشنبه 86 بهمن 15 ساعت 2:7 صبح )

خاتمی عزیز

خاتمی به تعبیر حضرت امام(ره) فرزند فاضل و با تقوای ایشان بوده و بارها مورد تایید مقام معظم رهبری قرار گرفته و دارای اعتماد عمومی بی سابقه ای در کشور می باشد و طبیعی است که حسودان و دشمنان خطرناکی هم داشته باشد مگر نخوانده ایم که در زمان حیات جد بزرگوارشان امام امیرالمؤمنین علی(ع) نیز چه نسبت های ناروایی به ایشان روا می داشتند که این غائله اخیر و پخش فیلم نمایش گونه مربوط به سفر ایتالیای ایشان در برابر آن ها خیلی جزئی است ولی اطمینان داشته باشیم که این کار نیز همچون برنامه کارناول عصر عاشورای سال ????نه تنها ذره ای از محبوبیت خاتمی در بین فرزندان راستین خمینی کبیر(س) نخواهد کاست که بر آن نیز خواهد افزود. و نمونه بارز و جالب آن نیز استقبال گسترده و مردمی از ایشان در شیراز و سخنان امام جمعه محترم شیراز در حمایت از ایشان بود که این استقبال برای همه چه دوستان و چه دشمنان غیر قابل باور بود.

برای اینکه تا حدودی ماهیت و اهداف سازندگان و انتشار دهندگان این گونه فیلم ها را بشناسیم کافی است که تنها قدری در اخلاق و قوانین اسلامی توجه نماییم تا واقعیت مشخص تر گردد.اگر حتی هیچ شناختی از شخصیت و سوابق درخشان آقای خاتمی نیز نداشته باشیم و بنا بر فرض محال چنین واقعه ای نیز رخ داده بود باز مومنان حقیقی به هیچ عنوان خود را مجاز به انتشار آن نمی دانستند چرا که حرمت مومن از کعبه بالاتر بوده و به فرموده امام علی (ع) در نهج البلاغه (حکمت
???) و کان لا یلوم احد علی مایجد الغدر فی مثله حتی یسمع اعتذاره .اگر همگان نیز تایید کنند تکذیب خود فرد کفایت می کند .باییم کمی با خود خلوت کنیم که چرا تا این حد از رعایت مسایل اخلاقی دور شده و خدای ناکرده به خاطر مطامع ناچیز دنیوی بعضی افراد دیگر آخرت خود را به این راحتی تباه می کنیم


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

آیین قالیشویان در"اردهال کاشان"(چهارشنبه 86 بهمن 10 ساعت 11:36 عصر )

آیین قالیشویان در"اردهال کاشان"

آیین‌ها و باورداشت‌های مقدس، همواره برای مردمان باورمند بدان، به عنوان یک اصل مقدس و گرامی زنده می‌مانند و در کشاکش رویدادهای زمانه و هنگامه‌های گوناگون، تنها از شکلی به شکل دیگر در می‌آیند و یا وجه تسمیه خود را تغییر می‌دهند. نیایشگاه‌ها، زیارتگاه‌ها و هرگونه مکان مقدس دیگری نیز به همین گونه و در گذر زمان و بنا به مصلحت‌ها، پاره‌ای تغییرات در نام و آیین‌های وابسته به آن انجام می‌شود، اما تقدس خود را حفظ می‌کنند. از همین روی است که بسیاری از کلیساها در اروپا بر جایگه نیایشگاه‌های میترایی برساخته شده‌اند و بسیاری از مساجد و امامزاده‌ها در ایران، جایگاه آتشکده‌ها و دیگر نیایشگاه‌های کهن‌تر بوده‌اند و همان آتشکده‌ها نیز خود بر روی بازمانده‌های دیگری از نیایشگاه‌های پیروان و باورمندان به میترا و آناهید و تشتر و دیگران سر بر کشیده بودند.امروزه در اردهال کاشان به پیروی از رسمی کهن آیینی به نام «قالی‌شویان» برگزار می‌شود که از برخی ویژگی‌ها و شیوه‌های برگزاری مراسم، پیوند آن با آیین‌های جشن تیرگان، ستایش تشتر/ تیر و یا دعای باران به دیده می‌آید.«مشهد اردهال» در 40 کیلومتری غرب کاشان و در کنار راهی است که از راوند به سوی دلیجان می‌رود. در این محل بنای امامزاده سلطان علی بن محمد باقر قرار دارد که قدمت آن به سده ششم هجری می‌رسد و در طول زمان، به ویژه در عصرهای صفوی و قاجار، بناها و آرایه‌های معماری گوناگونی بر آن افزوده شده و هنوز هم می‌شود. بنای نیایشگاه بر کنار یک خشک‌رود و در نزدیکی دره و گردنه‌های کوه «اردل» واقع است و تکیه بر جبهه جنوبی کوهی نه چندان بلند دارد. در روستا و دشت پیرامون، بازمانده‌های قلعه‌ها، امامزاده‌ها، درختان کهنسال و دیوارهای بزرگ و کهن فراوانی به چشم ‌می‌خورد که نشانه‌ای از گذشته پر رونق آن ناحیه هستند.  در صحن امامزاده، سنگابی بزرگ و نگارین برای آب آشامیدنی و حوض بزرگی جای دارد که از آب قنات غیاث‌الدین سیراب می‌شده است. در گذشته، اتاقی به نام «آتش‌خانه» یا «چراغ‌خانه» نیز در آنجا بوده که امروزه همانند نمونه‌های مشابه آن در زیارتگاه‌های دیگر، ویران شده است. در روز سیزدهم مهرماه هر سال (امروزه در دومین آدینه مهرماه) که سالگرد شهادت امامزاده دانسته می‌شود؛ مردمان بسیاری از دور و نزدیک در اردهال گرد هم می‌آیند تا شاهد مراسم نمادین تغسیل امامزاده باشند. در این مراسم که منحصراً توسط اهالی روستای «فیـن» کاشان و چند روستای دیگر برگزار می‌شود و دیگران حق شرکت در آنرا نداشته و تنها تماشاچی هستند؛ یکی از قالی‌های درون بنای امامزاده، به عنوان قالی‌ای که به هنگام شهادت در تابوت او بوده و پیکر امامزاده را در آن پیچیده بوده‌اند، به صورت لوله‌شده بر دوش جوانان قرار می‌گیرد و آنان آنرا به سوی چشمه‌ای که در حدود چند صد متری شرق بنا واقع است، می‌برند. به دنبال این دسته، گروهی دیگر که هر یک چوبدستی بلندی را بر دست دارند، حرکت می‌کنند و با تکان دادن چوبدستی در هوا به نبردی نمادین با قاتل امامزاده می‌پردازند. قالی بر کنار چشمه به زمین می‌آید و آب چشمه را به نشانه غسل دادن امامزاده بر آن می‌افشانند و آنگاه دوباره آنرا با شور و هیجان به سوی بنا باز می‌گردانند. پیش از ورود قالی به آرامگاه، چوب بدستان با دویدن و تکان دادن چوب‌ها و فریاد و شعارهای مهیج، نبرد با «اشقیاء» قاتل امامزاده را دنبال می‌کنند. رسیدن حاملان قالی به درگاه ورودی امامزاده و سپردن آن به گروهی دیگر که می‌باید آنرا به درون ببرند، همراه با تشریفات خاصی است که شدت ازدحام و فشار و کش‌وقوس‌های فراوان، آن هنگام را به لحظه‌هایی پر تب‌وتاب تبدیل می‌کند و بسیاری از جوانان چنان از شدت این همهمه و گیرودار از حال می‌روند که جز با دیدار آن، امکان توصیف دیگری نیست. حاشیه این مراسم نیز دیدنی و جالب است. هزاران هزار مردمان و ماشین‌هایی که از دور و نزدیک در دشت اردهال گرد آمده و گاه تا چند روز اتراق می‌کنند؛ پرده‌خوانان و شبیه‌خوانان توانا که یادمانی از آیین‌های نمایشی ایرانی هستند؛ دست‌فروشان بسیار و بازار مکاره بزرگی که تا چند روز در دشت پیرامون برگزار شده و هر آنچه از شیرینی‌ها وخوراکی‌ها، پارچه و پوشاک، عطر و ادویه، آینه و کارد و ظروف آشپزخانه، تله موش و دام پرندگان، ابزار کشاورزی و زین‌ابزار اسب و چارپایان، تا هر آنچه که فروش و تماشای آن حتی به وهم کسی هم نمی‌رسد، از دیدنی‌ها و ویژگی‌های آیین قالیشویان مشهد اردهال است. بسیاری از مردم خرید پاره‌ای از جهیزیه دختران یا ابزار کشت و زرع خود از این بازار مکاره را خوش یمن و موجب برکت می‌دانند. در زمینه رویدادهای تاریخی مربوط به چگونگی و چرایی ورود امامزاده به اردهال و وقایع پیش‌آمده و سپس جنگ‌ها و شهادت او، روایت‌های متعدد و بسیار متفاوتی گفته شده است که همین تفاوت‌ها و تناقض‌های فراوان، در کنار نبود اسناد تاریخی، نشانه‌ای از داستان‌گونه بودن همه آنهاست. از همین روی است که ملا محسن فیض کاشانی، حکیم و عارف عصر صفوی در کتاب «انجم فروزان» وجود شخصیتی به نام سلطان علی و آرامگاه او در مشهد اردهال را یکسره افسانه و خرافه می‌داند.امروزه برخی از پژوهشگران و از جمله استاد جابر عناصری در«اساطیر و فرهنگ عامه ایران» (1374، ص 99 تا 101) این مراسم را بازمانده‌ای از جشن مهرگان می‌دانند. در حالیکه هیچگونه شباهتی بین مراسم قالی‌شویان با جشن مهرگان (جز نزدیکی زمانی این دو با یکدیگر) عرضه نشده است.

آیین قالیشویان اردهال کاشان در سیزدهمین روز مهرماه برگزار می‌شده که در سال‌های اخیر برای فراهم آمدن امکان بیشتر حضور مردم، در دومین آدینه مهرماه برگزار می‌شود. این مراسم شباهتی فراوان با آیین‌های کهن ایرانی و همچنین آیین‌های در پیوند با «تـشـتـر» (تـیـر)، پرنورترین ستاره سراسر آسمان و ایزد باران‌آور و بخشنده سال خوب و خرم دارد و ظاهراّ و به دلایل زیر نه تنها ارتباطی با وجه تسمیه شناخته‌شده خود ندارد، بلکه شباهتی فراوان با جشن تیرگان و دیگر آیین‌های باران‌خواهی دارد. نخست اینکه، زمان برگزاری این مناسک که به سالگرد شهادت و تدفین امامزاده منسوب است، با گاهشماری خورشیدی سنجیده و انجام می‌شود که هیچ نمونه مشابهی در مناسبت‌های مذهبی دیگر ندارد.دوم اینکه، سیزدهمین روز مهرماه برابر است با تیر روز از این ماه که نخستین تیر روز فصل پاییز و نخستین تیر روز از سال نوی زراعی است که می‌دانیم سال زراعی از ابتدای پاییز، آغاز و در پایان تابستان بعدی به پایان می‌رسد. این روز، هنگام یکی دیگر از چهار جشن تیرگان سالیانه است که سه جشن دیگری عبارتند از جشن سیزده‌بدر در سیزدهمین روز فصل بهار برای سالی که از ابتدای بهار آغاز می‌شود؛ جشن تیرگان در سیزدهمین روز تابستان، هم برای گاهشماری فعلی و هم برای سالی که از ابتدای تابستان آغاز می‌شده؛ و نیز جشن دیگری در سیزدهم (و گاه چهاردهم) ژانویه برای سالی که از ابتدای زمستان آغاز می‌شده و امروزه تنها در میان ارمنیان ایران روایی دارد.   از سوی دیگر نام فصل پاییز در بسیاری از متون ادبیات فارسی از جمله در شاهنامه فردوسی به گونه «تـیـرماه» آمده است و منظور از آن، نه ماه تیر که کل فصل پاییز یا خزان است. در آثار‌الباقیه ابوریحان بیرونی نیز از اول پاییز به نام «تیرماه» یاد شده و در فرهنگ اسدی توسی هم، تیر به معنای فصل خزان ضبط شده است. امروزه تا آنجا که این نگارنده می‌داند، چنین نامگذاری برای این فصل، در میان مردمان فارسی‌/ تاجیکی زبان آسیای میانه و نیز در افغانستان کاربرد و روایی دارد. به عبارت دیگر، سیزدهم مهرماه برابر است با تیر روز از تیرماهی که خود نخستین تیر روز سال می‌بوده و مردمان در این روز برای آرزوی باران کافی و سالی پر باران و حاصلخیز به انجام آیین‌هایی در ستایش و گرامیداشت تشتر می‌پرداخته‌اند که نمونه‌های فراوان آن در «تشتر یشت» اوستا دیده می‌شود.سوم اینکه، پیوند تابوت و تدفین و قالیشویی با مراسم دعای باران یا باران‌خواهی در نواحی گوناگون دیگری از ایران دیده شده است. هر چند که نگارنده نمی‌تواند دلیلی برای این ارتباط ارائه کند اما واقعیتی است که نمونه‌هایی از آنرا می‌توان در باورهای مردمی دنبال کرد. برای نمونه، در حسینیه «ششناو» تفرش، تابوتی نخل‌مانند را درست بر روی نهر آبی که از میانه حسینیه می‌گذرد، جای داده‌اند تا از آب چشمه فرو کاسته نشود. در روستاهای پیرامون تبریز، تابوتی را به هنگام خشکسالی در میان آب‌های قنات یا نهر می‌‌گذارند تا سبب افزایش آب شود و در روستاهای اطراف مراغه اینکار را با پاشیدن آب چشمه‌ بر روی قالی انجام می‌دهند. نمونه‌ای که شباهتی فراوان با قالیشویان اردهال دارد. چنین باورداشت‌هایی در متون جغرافیای تاریخی ایرانی نیز روایت شده است. اصطخری نقل می‌کند که مردمان شهر شوش تابوتی را یافتند که گفته می‌شد استخوان‌های دانیال نبی در آن بوده و «مردمان سوس آن تابوت را حرمت داشتندی و به وقت تنگی بیرون آوردندی و باران خواستندی» (اصطخری، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، چاپ سوم، 1368، ص 91). چهارم اینکه، داستان‌هایی که از سرگذشت و جنگ‌های امامزاده با دشمنان، در باورها و نقل‌ها و قصه‌های مردم منطقه باقی مانده است نیز تا اندازه‌ای با آیین‌های باران‌خواهی در پیوند است. در گزارش‌هایی از این نمونه گفته می‌شود که امامزاده سلطان علی به هنگام جنگ با مشرکان دچار تشنگی سختی شد که چون دسترسی به آب نداشت، شمشیر خود را بر زمین فرو کرد و از جای آن شمشیر، چشمه آبی جوشان شد. همچنین گفته می‌شود که یکی از دلایل شکست امامزاده در جنگ، این بود که دشمنان بدخواه، گروهی از نسوان برهنه را به نبرد با او فرستادند که ایشان برای اجتناب از دیدار آنان، از نبرد خودداری کرد و این منجر به شکست شد. ارتباط چنین برهنگانی با طلب باران و آیین‌های نیایشی به درگاه ایزد باران‌آور، به فراوانی در اسطوره‌های بسیار کهن و به ویژه در اساطیر میاندورود (بین‌النهرین) فرا دست آمده است که اکنون فرصت مناسبی برای پرداختن بیشتر بدان نیست.همچنین در روایت‌های دیگری از مردمان محلی، امامزاده را دلاوری می‌دانند که با اژدهایی «زرد زهر» که در کوه‌های خاوه (روستایی در غرب اردهال) منزل داشت، مبارزه کرده و او را هلاک می‌کند. در باورهای ایرانی، اژدها از نابود کنندگان و سوزندگان زمین زراعی و تباه‌گران آب‌ها دانسته می‌شود و در بند سوم از فرگرد یکم وندیداد، به روشنی از اژدها به عنوان عامل تباهی رود گرامی «دائیتیا» در «ایران‌وِیج» یاد می‌شود.پنجم اینکه، نکته جالب دیگری که نگارنده در این مراسم دیده، چنین است که پس از آب‌پاشی به قالی (و نه شستشو) و بازگشت حاملان قالی از کنار چشمه به سوی بنای امامزاده، گروهی از زنانی که به فراوانی در محل چشمه حاضر بودند، با کاسه‌های کوچکی که در زیر چادر به همراه داشتند و یا با کف دست، آغاز به پاشیدن آب به سر و روی یکدیگر کردند که البته برخی دیگر نیز آنان را از اینکار نهی می‌کردند.تمامی آیین‌ها و مراسمی که در این روز در اردهال برگزار می‌شود و همچنین شیوه گردهمایی مردمان و نمایش‌ها و بازارها و آب‌پاشی‌ها، حکایت از آیینی کهن همراه با جشن و شادی و حضور در صحرا دارد و نه مراسمی که با غم و مویه توأمان باشد. نگارنده جز مرثیه‌ها و روضه‌هایی که از بلندگوهای متولیان بنا پخش می‌شود، هیچ نمونه‌ای از اشک و زاری و ناله، حتی در میان برگزارکنندگان مراسم مشاهده نکرد. ‌همچنین به نظر می‌آید که بجز اینکه چنین مراسمی، یادمانی از آیین‌های ستایش و نیایش تشتر و طلب باران بوده باشد؛ گمان می‌رود که بنای امامزاده نیز می‌تواند در اصل یکی از نیایشگاه‌های باستانی تشتر در ایران بوده باشد که تاکنون نمونه‌ای قطعی از آن شناخته نشده است.

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

واقعیت انسان درحالات مختلف(یکشنبه 86 بهمن 7 ساعت 1:32 صبح )

انسانها درشرایط گوناگون زندگی ممکن است احساسات نامطلوب از جـمله نـا امیدی، پوچی، افسردگی و عصبانیت را تـجربه نـماینــد. در این مقاله روش هـای تغـییر دادن آنـی حالات احساسی ذهن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.ایـجـاد کـج خـلقی در صبحـگاهان و تبـدیل شـدن آرامش به استرس بر اثـر ترافیک سنگیـن، دو نـمونـه از حـالات ذهنی مضر برای افراد محسوب میگردد. مقوله حالات ذهنی و پیامدهای آن جزئی از زندگی روزمره می باشند چراکه احساسات بخشی لاینفک از خلقت ما بوده و حالات ذهنی به طور مکرر دستخوش تغییرات قرار میگیرد.

مشکل زمانی پدید می آید که به احساسات منفی اجازه می دهیم درونمان نفوذ کرده و اداره امور را در دست خود گیرند. البته تبدیل حالات ذهنی حتی اگر در آن، حالتی خوب مبدل به حالتی بد شود، اثراتی مثبت دربرخواهد داشت. اگر هیچگاه با حالات بد روبرو نمی شدیم چگونه میتوانستیم تشخیص دهیم که در حالتی خوب قرار داریم؟ تجربه کردن حالات بد امکان داشتن ابزاری ارزشمند جهت مقایسه و لذت بردن از حالات خوب را فراهم می آورد. اگر غم وجود نمی داشت مفهوم شادی را چگونه درک می کردیم؟ این آشفتگی و پریشانی است که معنای صلح و آرامش را آشکار می سازد. بنابراین میتوان مشاهده نمود که احساسات منفی و پیامدهای آن اثرات مطلبی را در پی خواهند داشت. احساسات منفی طولانی مدت می تواند بطور مستقیم با بروز بیماریهایی همچون بی خوابی، کاهش وزن، پریشانی، استرس، خارش پوست و حتی عوارض جدی تر در ارتباط باشد. با این توصیف در این باره چه باید کرد؟ اولین نکته ای که باید متوجه شد این است که جسم و ذهن ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند. احساسات شما به هر گونه ای که باشد در فیزیولوژی جسمتان نمود پیدا می کند. به عنوان مثال وقتی خوشحال هستید نوع خاصی از حالات فیزیکی را بنمایش میگذارید. سرتان معمولاً بالا، شانه هایتان رو به عقب و استوار، نفسهایتان عمیق و خشنود است.

چهره وضعیت ویژه ای به خود میگیرید؛ لبهایتان به عقب و بالا کشیده می شوند، گونه هایتان گود می افتد، گوشه های خارجی چشمانتان اندکی رو به بالا امتداد می یابند و لبه های انتهایی بینی تان کمی تکان میخورد. چشم ها بهترین منعکس کننده های حالات درونی می باشند؛ درخششی خاص دارند و زندگی حقیقی شما را برملا می سازند. با اینکه ممکن است این مشخصه ها در افراد گوناگون متفاوت باشند، عموماً به عنوان نشانه های فیزیکی اصلی شادکامی لحاظ میگردند. ...ذهن وضعیت و حالت جسم را کنترل می کند...جسم نیز ذهن را تنظیم می نماید. هنگامی که چنین مشخصه های فیزیکی را بُروز می دهید در ذهن خود چه چیزی را تجربه می کنید؟ احساس شادمانی می تواند به اشکال گوناگونی نمایان گردد اما در کل، حالتی از رضایتمندی، آرامش، حس تکامل، عشق و سلامت عمومی است. وقتی ذهن چنین احساساتی را در خود عبور می دهند، جسم بطور غیر ارادی آن احساسات را به تصویر خواهد کشید. بدین گونه ذهن و جسم با هم پیوند می خورند. تصور نکنید این موضوع فقط در حد عبارات نوشتاری است، می توانید امتحان کنید. همان جایی که هستید بایستید. اکنون نفسی رضایت بخش و عمیق بکشید، لبخندی ملیحانه بزنید، سر و شانه هایتان را بالا نگاه دارید – حال احساس غمگینی کنید. این وضعیت که حاکی از شادمانی است را حفظ  کرده و خودتان را مجبور به دریافت احساس اندوه نمایید. شما نمیتوانید. اما چرا؟ بدلیل همان پیوند محکمی که بین جسم و ذهنتان وجود دارد.

مجموعه مطالب فوق بدین معناست که ذهن و جسم وضعیت و حالت یکدیگر را کنترل می کنند. شما دقیقاً همین موضوع را چند لحظه قبل آزمودید. اگر سوال کنید که آیا می توان براحتی از حالت کنونی ذهنی خود بیرون آمد، پاسختان مثبت خواهد بود.

به یاد می آورم در زمان کودکی به خاطر مسئله ای پریشان حال و مضطرب شده بودم. در آن هنگام مادرم خطاب به من گفت که دیگر نمی خواهد قیافه ام را بدین گونه مشاهده کند و خواست که چهره ام را از آن حالت خارج نمایم و من موفق به انجام آن و تغییر احساساتم شدم. کودکان بسیار راحت تر از بزرگسالان قادر به انجام این کار می باشند چون نمی دانند که نمی توانند. من نیز همان جملات را در برابر فرزندانم مورد استفاده قرار دادم و هر بار کارساز واقع می شد. به آنها میگفتم "آن اخم را در چهره تان از بین برده و سپس حالتتان را تغییر دهید." غم آنها به شادی و اخمشان به لبخند و خنده مبدل میگشت و وضعیت احساسیشان حقیقتاً تغییر می یافت. اما شما چگونه می توانید چنین کاری را انجام دهید؟ فرایند بسیار ساده ایست. کافیست مراحل زیر را طی کنید.

1- در همان محلی که قرار دارید بایستید. اکنون وضعیتی بشاش به خود بدهید، شانه ها بالا و عقب، عمیق و با آرامش نفس بکشید، سرتان را بالا نگاه دارید، لبخند بزنید و در چشمان خود برقی بیندازید.

2- اگر خوشحال بودید به چه چیزهایی فکر می کردید؟ ادامه دهید و به همان مسائل فکر کنید.

3- زمانی که شاد هستید چگونه قدم می زنید؟ اکنون بلند شوید و به همان شیوه در اتاق یا دفترکارتان راه بروید. آیا شانه هایتان به سمت عقب است؟ آیا سرتان بالاست و عمیق نفس می کشید؟

4- وقتی احساس خوشحالی مینمایید به خودتان چه میگویید؟ من مشتم را گره میکنیم و  دستم را به سمت بالا می آورم و فریاد میزنم "همیــــنه!" شما هم هر کاری که در این رابطه انجام می دهید مجدداً تکرارش کنید.

اکنون از احساسی که در شما بوجود آمده است برای چند لحظه لذت ببرید و بگذارید این احساس در اعماق جسمتان نفوذ کنید. این احساس و نحوه رفتار شما در هنگام شادمانی است. توجه داشته باشید که چگونه کنشهای ذهن و جسمتان به هم مربوط می باشند. اکنون که ایستاده اید مایلم که این نظریه را برای خود آزمایش کنید. هریک از ما به خاطر مسئله ای احساس غمگینی و افسردگی نموده ایم. آنچه که از شما می خواهم انجام دهید این است که وضعیت ذهنی خود را با زدودن آن وضعیت از بین ببرید. شانه هایتان را بالا نگاه دارید، دستانتان را تکان دهید و گردنتان را به آهستگی بچرخانید. بسیار خوب، اکنون مراحل زیر را نیز دنبال کنید و ببینید چه نتایجی را دربر خواهد داشت.

1- فکر کنید که وقتی احساس غم و افسردگی میکنید بدنتان چه وضعیتی به خود میگیرد. اجازه دهید شانه هایتان حالت افتاده بخود بگیرند و روی آنها احساس سنگینی کنید.

2- دستانتان را در طرفین خود معلق کنید و دقیقاً آنها را جوری حرکت دهید که در زمان ناراحتی حرکت میدهید.

3-  نفسی عمیق کشیده و آهی مایوسانه از نهاد خارج کنید.

4- سرتان را کمی به سمت پایین متمایل کنید.

5- چهره تان را به حالتی پژمرده در آورید دهانتان را سست گردانید و از دریچه چشمانتان گونه ای نگاه کنید که گویی در افسردگی عمیق قرار دارید.شما می توانید حالات احساسی خود را فوراً تغییر داده و درنتیجه برروی آن تسلط یابید. اکنون از لحاظ احساسی چه وضعیتی دارید؟ احساستان مانند زمانی است که واقعاً غمگین و افسرده هستید. بیاید اجازه ندهیم که حالتتان به همین گونه باقی بماند. فوراً وضعیت خود را تغییر دهید؛ لبخندی بر چهره بنشانید، شانه هایتان را صاف کنید و نفسی عمیق بکشید. طوری بایستید که گویی خوشحالید و آن برق همیشگی را در چشمان خود بیندازید. اکنون باید دوباره احساس شادی نمایید. می توانید این فرآیند را در رابطه با خودتان آزمایش کنید. یک وضعیت احساسی را برگزینید، ببینید که حالت بدن شما در این وضعیت به چه شکلی قرار میگیرد، همان وضعیت را به خود بدهید، نفس بکشید و چهره تان را متناسب با آن دگرگون کنید و خواهید دید که چگونه احساس دلخواه در شما پدید خواهد آمد. بنابراین چگونه میتوانید از این موضوع به نفع خود بهره ببرید؟ میتوانید در یک مهمانی برای تحت تاثیر گذاردن میهمانان به عنوان سرگرمی از آن استفاده کنید ولی سود و منفعت این کار فراتر است.

فقط تصور کنید که اگر میتوانستید بر روی احساسات خود کنترل کامل داشته باشید زندگی چقدر بهتر می شد. خوب، اکنون می توانید. دفعه بعدی که چیزی یا کسی باعث القای احساسات منفی در شما شد، فوراً این تکنیکها را برای فائق آمدن بر وضعیت نامطلوب ایجاد شده ذهن خود مورد استفاده قرار دهید. به سرعت بر احساسات خود مسلط شوید. در حیطه شغلی چطور؟ آیا تا کنون اتفاق افتاده پیش از رفتن به یک جلسه کاری عصبی شده باشید؟ حالت اضطراب خود را میتوانید توسط این روشها به اعتماد بنفس و آرامش تبدیل کنید. آیا تا بحال دچار آشفتگی و پریشان حالی شده اید؟ راه های گفته شده را برای ایجاد آرامش بکار بگیرید و بدانید که میتوانید با آن شرایط به خوبی کنار بیایید. آیا در رابطه با انجام کاری احساس خستگی کرده اید؟ با عملی کردن مراحل مذکور هیجان و علاقه وافری را تجربه خواهید نمود. مزایای بکارگیری تکنیکهای تغییر احساسات بسیارند و هر قدر که بیشتر آن را تجربه کنید به همان اندازه به موارد کاربری بیشتری دست خواهید یافت. این روشها را با همکاران و دوستان خود به اشتراک بگذارید تا کیفیت زندگی خود و دیگران را بهبود بخشید.

 


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

آداب تلاوت قرآن(یکشنبه 86 بهمن 7 ساعت 1:31 صبح )

امام صادق(ع) می فرماید: «قاری قرآن به سه چیز نیاز دارد: دلی خاشع، بدنی فارغ، جایی خالی، و چون دل او برای خدا خاشع گردید شیطان رجیم از او گریزان خواهد شد.»
برای تلاوت قرآن آداب فراوانی ذکر شده است که به مهم ترین آن ها اشاره می شود.
1- تعظیم: قرآن کتاب خدا، کلام خدا و هدیه محبوب است که برای بشر فرستاده شده است، همانگونه که محبوب را باید محترم و بزرگ شمرد، هدیه او را نیز باید ارزشمند و عزیز دانست؛ پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «قرآن پس از خدای متعادل از هر چیزی برتر است، هر که قرآن را محترم و بزرگ شمرد، خدا را بزرگ شمرده، و هر کس قرآن را محترم و بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبک شمرده است.» اولین شرط حضور در محضر قرآن، بزرگ شمردن، برخورد مؤدبانه و همراه با احترام است چرا که قرآن تجلی خداوند متعال است. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه؛ پس خدای سبحان، در کتاب خود، قرآن، بی آن که او را ببینند خود را به ایشان آشکار گرداند.»
عظمت قرآن اقتضا می کند انسان، با تواضع و به قصد تأثیرپذیری در پیشگاه کتاب خدا حاضر شود و با وضو و حضور قلب و رو به قبله آیات آن را تلاوت نماید.
2- استعاذه: تلاوت قرآن، باید با پناه بردن از شر شیطان آغاز شود. قرآن کریم می فرماید: «فاذا قرات القرءان ان فاستعد بالله من الشیطن الرجیم» (نحل/98)
3- پاکیزگی: بهره مندی از قرآن مستلزم پاکیزگی ظاهری و باطنی شامل تطهیر دهان و زبان، استغفار از گناهان و تطهیر جسم و جان است چرا که قرآن پاک و پاکیزه است و فقط پاکیزگان می توانند از آن توشه بردارند: «لایمسه الا المطهرون» (واقعه/79)
4- ترتیل: قرآن را باید شمرده همراه و توأم با تأمل تلاوت کرد: «و رتل القرءان ترتیلاً» (مزمل/4) تلاوت کننده قرآن نباید در اندیشه ختم سریع آیات و سوره ها باشد. رسول اکرم(ص) می فرماید: «همتتان این نباشد که زودتر به آخر سوره برسید.» امام صادق(ع) می فرماید: «ترتیل آن است که در قرائت تأمل و دقت کنی و آن را با صوت نیکو بخوانی».
5- تدبر: بدون تدبر در آیات قرآن، درک حقیقت کلام خدا دست یافتنی نیست. کتاب خدا باید با تدبیر و اندیشه قرائت شود: «کتب انزلنه الیک مبرک لیدبروا ءایته» (ص/29)؛ «افلا یتدبرون القرءان» (محمد/24)
در روایت آمده است اصحاب پیامبر اکرم(ص) ده آیه از قرآن را از پیامبر(ص) می آموختند و پس از فهمیدن آیات و عمل کردن به آن ها ده آیه دیگر را فرا می گرفتند.
6- حق تلاوت: تلاوت کننده هر آیه ای باید حق تلاوت آن را به جا آورد: «الذین ءاتینهم الکتب یتلونه حق تلاوته اولئک یؤمنون» (بقره/121)
امام صادق(ع) درباره حق تلاوت آیات می فرماید: آیات آن را با دقت بخوانند، حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل نمایند، به وعده های آن امیدوار، و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستان های آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند، به خدا قسم منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها، یادگرفتن اعشار و اخماس آن نیست.»
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم هر چند تلاوت به تنهایی دارای ثواب و فضیلت است ولی هدف مستقل به حساب نمی آید. هدف از تلاوت قرآن آشنایی با حق و بهره مندی از هدایت است؛ بنابراین رعایت آداب تلاوت زمینه ساز هدایت انسان و عمل به دستورات قرآن کریم می باشد


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

خوب است بدانیم...(پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 12:26 صبح )

خوب است بدانیم...
امام رضا (ع) :خوردن آب سرد بعد از طعام گرم دندان را خراب و فاسد می کند .
امام رضا (ع) :هرکس می خواهد به گوش درد مبتلا نباشد هنگام خواب مقداری پنبه در سوراخ گوش خود بگذارد .
امام صادق (ع) :هرکس غذا را با نمک شروع کند هفتاد درد و آنچه که او نمی داند و خدا می داند از او دفع می گردد.
حضرت علی (ع) :گلابی قلب را جلا دهد و به اذن خداوند درد های درون را شفا می بخشد .
امام صادق(ع):اگر مردم خاصیت سیب را می دانستند فقط با سیب به درمان بیماران می پرداختند.


» رضا
»» نظرات دیگران ( نظر)

   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های وبلاگ
نامه
السلام علیک یاابوالفضل العباس(ع)
وصیت نامه سرخ اباعبدالله الحسین(ع)
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 4  بازدید
بازدیدهای دیروز: 0  بازدید
مجموع بازدیدها: 27402  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

» آرشیو یادداشت ها «
» پیوندهای روزانه «
» لوگوی دوستان من «

» اشتراک در خبرنامه «